شعر به سبك رياضياتي

باز هم خواب ریاضی دیده ام

خواب خطهای وازی دیده ام 

خواب دیدم می خوانم ایگرگ زگوند 

خنجر دیفرانسیل هم گشته کند

از سر هر جای گشتی میپرم

 دامن هر اتحادی می درم 

دست و پای بازه ها را بسته ام

از کمند منحنی ها رسته ام

شیب هر خط را به تندی می دوم

گوش هر ایگرگ و شئ را می جوم

گاه در زندان قدر مطلقم

گاه اسیر زلف حد و مشتقم  

 گاه خط ها را موازی می کنم

با توانها نقطه ها بازی می کنم

لشگری تمرین دارم بی شمار

تیمی از فرمول دارم در کنار

ناگهان دیدم توابع مرده اند

پاره خط نقطه ها پژمرده اند

کاروان جذر ها کوچیده است

استخان کسرها پوسیده است  

 از لگ و بسط و نپر آثار نیست

ردپایی از خط و بردار نیست

هیچکس را زین مصیبت غم نبود

صفر صفرم هم دگر مبهم نبود

آری آری خواب افسون می کند

عقده را از سینه بیرون می کند 

مردم از این ایکس و ایگرگ داد داد

روز های بی ریاضی یاد باد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: رياضي, شعر, طنز, ,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |